سرتاسر مدینه پر از شوق و شور بود

لبریز از طراوت و غرقِ سرور بود


از آسمان شهر پیمبر در آن پگاه

صد آسمان، ملائکه گرم عبور بود


وقت نزولِ سوره‌ یاسین و هل أتی،

هنگامه‌ ی تجلی آیات نور بود


بال فرشته فرش قدمهای آفتاب

روبند ماهتاب ز گیسوی حور بود


عطر بهشت از نفس باغ می چکید

تا اوج عرش زمزمه های حضور بود


عالم ز عطر یاس مدینه معطر است

پیوند آسمانی زهرا و حیدر است


می خواستند تا که بمانند یار هم

همدل ترین و همنفس روزگار هم


بی زرق و برق، ساده‌ ی ساده شروع شد

پیوند آسمانی شان در کنار هم


سرمایه های اصلی شان مهر و عاطفه

بی اعتنا به ثروت و دار و ندار هم


بر اعتماد شانه‌ ی هم تکیه داشتند

سنگ صبور یکدگر و رازدار هم


بودند هر پگاه دل انگیزتر ز عشق

گرم طلوع روشنِ خورشیدوار هم


چشم بد از جمال دو خورشید دور باد

چشم حسودِ بد دل و بدخواه کور باد


هم، ماورای حد تصور کمالشان

هم، ماسوای ذهن و تخیل جلالشان


آنجا که سوخت بال و پر آسمانیان

بام نخستِ پر زدن و اوج بالشان


باید که درس زندگی آموخت تا ابد

از بوریای کهنه و ظرف سفالشان


در جام کوزه روشنی خمّ سلسبیل

کوثر شراب خانگی لایزالشان


کِی می توان به واسطه‌ ی این مثالها

پرواز کرد تا افق بی مثالشان


آئینه‌ ی ظهور صفات خدا شدند

یاسین و نور شدند، هل أتی شدند


بر شانه های عرش خدا خانه داشتند

نه، نه، که عرش را به روی شانه داشتند


این ساکنان عرش خدا از همان ازل

چشمی به چند روزه‌ ی دنیا نداشتند


هر چند داشت سفره شان نان خشکِ جو

اما همیشه خویِ کریمانه داشتند


سرشار از عشق و عاطفه و نور ِمعرفت

همواره لحظه های صمیمانه داشتند


گل داده بود باغِ بهشت امیدشان

یعنی چهار غنچه‌ ریحانه داشتند


ما جرعه نوش چشمه‌ ی جاریّ کوثریم

دلداده ایم، شیعه‌ی زهرا و حیدریم


یوسف رحیمی


سایت ادبی شهید رابع استهبان داشتند ,پیوند آسمانی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اینجا زیبایی را درک کن مقالات گاز فلزیاب یاسوج sdsads دانلود awrga حرمک جلس جایی برای شاد بودن بهـ روشنــی ِ اتفـــاقـ