باز کن در که گدای سحرت برگشته       عبد عصیان زده و در به درت برگشته

بندۀ بی خِـرد و خـیره سرت برگشته     سفره را چیدی و دیدم نظرت برگشته

اصلاً انگـار نه انگــار گـنه کارم من

به تو اندازۀ یک عـمر بدهـکـارم من

گرچه آلوده ام و خوار ولی برگشتم       طـبـق آن فـطـرت پاک ازلی برگشتم

دیدم از غـیر درت بی محلی، برگـشتم       دستِ پُر هستم و با نام علی برگـشتم

از عقوبات من غم زده تعـجـیل بگیر

عـبـد آلـوده؛ پشیمان شده تحویل بگیر

بنده وقتی که فرو رفت به مرداب گناه     خواست از چاله در آید ولی افتاد به چاه

وای از دست رفیقی که مرا برد ز راه      من زمین خوردم و او جای دعا کرد نگاه

حـرف پرواز زد اما همه طنازی بود

دوستت دارمِ آن دوست،دغل بازی بود

هیچ کس با دل من هم دل و همراز نشد       این درآن در زدم اما گره ام باز نشد

این پر سوخته وقـتی پـرِ پــرواز نشد        سـدّ راه گـنـه خـانه بـرانـداز نـشـد

ناگهان هـاتفی از سوی خـدا گـفت بیا

گـفتم آلوده ام و پُر ز خـطـا گـفت بیــا

حال من آمده ام حالِ مـرا بهـتر کن       دیگر از دست خودم خسته شدم باور کن

با چنین بنده که داری به مدارا سر کن      دم افـطارم و مـستم ز میِ کـوثر کن

کوثر از اشک حسین است خدا میداند

که علی ریخـته و فـاطمه می گـریانـد

گرچه اندازۀ یک کوه گنه سنگین است    آشتی با تو همیشه مزه اش شیرین است

سفره ای را که تو چیدی چقدر رنگین است    آخر کار هر آن کس که بیاید این است

اولین قطرۀ اشکی که ز چشمت ریزد

بهر امداد به او فـاطـمـه بر می خیـزد


شاعر : حسین قربانچه


سایت ادبی شهید رابع استهبان منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آزمون نظام مهندسی تندیس دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. فروش فلزیاب شیراز کتابخانه عمومی سوباشی فلزیاب صنعتی کرد میهن موزیک آرشیو رمان مواد شیمیایی جدیدترین مدل مبل راحتی ،قیمت مبل راحتی حرف های یک آدم جا مانده !